روایتی خواندنی از زندگی سهراب سپهری _برفستان_
《ناگفتههایی از زندگی سهراب سپهری به روایت نزدیکانش》
روزنامه اعتماد نوشت:
«بچهها روی سقف ماشین مینشستند، به دستاندازها که میرسیدند، صدای جیغ و دادشان در تمام باغها میپیچید، بین زمین و آسمان میپریدند و با شیطنت کودکانهشان میوههای درختان را میچیدند، میوه یک درخت که تمام میشد، فریاد میکشیدند، دایی جون تمام شد! بریم درخت بعدی! و این دایی جون البته سهراب سپهری بود که با حوصله هر چه تمامتر خواهرزادههایش را میبرد به گشت و گذار در تمام روستاهای کاشان...
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !