درخواست ویراستاری درخواست ترجمه دانلود پادکست دانلود دکلمه
  • برفستان

    برفستان

  • دلنوشته های روزانه

    دلنوشته های روزانه

  • یک کتاب خوب بخوانیم

    یک کتاب خوب بخوانیم

  • انگیزشی، برفستان

    انگیزشی، برفستان

  • برفستان؛حکایات جالب و خواندنی(قسمت شانزدهم)

    برفستان؛حکایات جالب و خواندنی(قسمت شانزدهم)

تبلیغات در سایت تبلیغات در سایت
برفستان؛دمی با شاعران(صائب تبریزی)عشق؛ قسمت چهارم

گزیده ای از اشعار عاشقانه صائب تبریزی_برفستان_

 

به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته

برآمد از پسِ کوه آفتاب آهسته آهسته

 

فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم

که خواهد خورد خونم چون کباب آهسته آهسته

 

ز بس در پرده افسانه با او حال خود گفتم

گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته

 

سرایی را که صاحب نیست، ویرانی است معمارش

دلِ بی عشق، می‌گردد خراب آهسته آهسته

 

به این خرسندم از نسیان روزافزون پیری‌ها

که از دل می‌برد یاد شباب آهسته آهسته

 

دلی نگذاشت در من وعده‌های پوچ او صائب

شکست این کشتی از موجِ سراب آهسته آهسته

 

**********

 

این خار غم که در دل بلبل نشسته است

از خون گل خمار خود اول شکسته است

 

این جذبه ای که از کف مجنون عنان ربود

اول زمام محمل لیلی گسسته است

 

پای شکسته سنگ ره ما نمی‌شود

شوق تو مومیایی پای شکسته است

 

بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست

شبنم به روی گل به امانت نشسته است

 

از خط یکی هزار شد آن خال عنبرین

دور نشاط نقطه به پرگار بسته است

 

بر سر گرفته‌ایم و سبکبار می‌رویم

کوه غمی که پشت فلک را شکسته است

 

آسوده از زوال خود آفتاب گل

تا باغبان به سایه گلبن نشسته است

 

برقی کز اوست سینه ابر بهار چاک

با شوخی تو مرغ و پر و بال بسته است

 

پیوسته است سلسله موج‌ها به هم

خود را شکسته هر که دل ما شکسته است

 

تا خویش را به کوچه گوهر رسانده‌ایم

صد بار رشته نفس ما گسسته است

 

داغم ز شوخ چشمی شبنم که بارها

از برگ گل به دامن ساقی نشسته است

 

خون در دل پیاله خورشید می‌کند

سنگی که شیشه دل ما را شکسته است؟

 

برهان برفشاندن دامان ناز اوست

گرد یتیممی که به گوهر نشسته است

 

تا بسته است با سر زلف تو عقد دل صائب

ز خلق رشته الفت گسسته است

 

********** 

توضیحات بیشتر / دانلود
برفستان؛دمی با شاعران (سعدی)عشق؛ قسمت چهارم

_برفستان_ عشق سعدی:

یکی از بزرگترین شاعران این مرز و بوم و میراث فرهنگ و ادب پارسی شیخ بزرگ شیراز سعدی زیبا سخن است که به جرات می توان گفت که عاشقانه هایی که در وصف عشق و معشوق به زبان آورده است در ادبیات ایران و جهان بی همتاست. مردی حکیم، جهان‌دیده، دانا، خردمند، زبان‌آور، طنزپرداز و شوخ، بی‌پروا و زیبایی‌پرست که زبانی به غایت فصیح و بلیغ دارد و می‌توان گفت قله زبان فارسی در چنگ فتح اوست. او سخن می گوید و بسیار زیبا و دلنشین هم می گوید. زبان او زبانی راحت و بیان او بیانی شیوا و خاص است. با نگاهی به عاشقانه های ادبیات جهان به خوبی می توان دریافت که کسی تا به حال به زیبایی سعدی در وصف معشوق سخن بر زبان نرانده است.

یکی از مفاهیم اساسی کلام سعدی، عشق است. او درباره عشق و عاشقی سخن بسیار دارد و علاوه بر تقریباً همه غزلیات خود که لبریز از معنای عشق است، در گلستان و بوستان هم مفصل و پردامنه به عشق پرداخته است. عشق سعدی بر خلاف عشق بسیاری از شاعران و عارفان ایران‌زمین، عشق اهورایی عرفانی آسمانی دست‌نیافتنی نیست، عشقی زمینی است. این همان عشقی است که امروزه روز و در تمام دوران ها هم اتفاق می افتد. این عشق همان اتفاق معمول بین هر مرد و زن است و دقیقا به همبن خاطر است که با گذشت قرن ها کلام و غزلیات عاشقانه او تا به این حد به دل می نشینند و هیچگاه کهنه نمی شوند. سعدی مرد زندگی روزمره است و از عشق روزهای زندگی حرف می‌زند.

بزرگ‌ترین آموزه‌ی سعدی برای دنیای امروز هم عشق است. ما به چنان عشقی که او بازگو می‌کند، سخت نیازمندیم. عشقی که از نگاه سعدی مطرح می‌شود دلیل خلقت و اساس هستی است. این عشق، دیده‌ی ما را سیر و جان ما را سیراب می‌‌کند و چشم زیبایی‌بین به ما می‌دهد و باعث می‌شود که همه هستی را دوست داشته باشیم.»

توضیحات بیشتر / دانلود
برفستان؛دمی با شاعران(حافظ)قسمت چهارم

《_برفستان_عشق حافظ》

حافظ نمونه ی بارزی از عاشقان است که در سراسر دیوانش آثار عشق در آن هویداست. شمس الدین محمد حافظ که لقب « لسان الغیب » و « ترجمان الاسرار » هدیه عارفان و عاشقان ادب و هنر به اوست.

عشق ناسوتی گذراست و مشخصه ی آن ناکامی؛ ناکام ماندن شوق وصال لازمه ی عشق ناسوتی است. تنها مرگ و يا ترک نفس است که کاميابی غايی را با خود دارد. اما آموختن اين امر مشکل است؛ آن چيزی است که عقل حاضر به قبولش نيست. اهميت اين موضوع به حدی است که ديوان حافظ آشکارا با اين مشکل آغاز می شود:

الا يا ايهاالساقی ادرکأساً و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

 

شعر ديگری با همين مضمون گمان ما را تأئيد می کند و دوباره با الفاظی مشابه از مشکلات عشق سخن می گويد؛ همزمان اما توضيح بيشتری در معنای آن می دهد:

تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول / آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل

حلاج بر سر دار اين نکته خوش سرايد / از شافعی نپرسيد امثال اين مسايل

 

برای عارفی همچون حافظ،عشق جنبه ای روحانی و مقدس دارد و نمی توان با مفهوم مادی از این کلمه منظور او را دریافت.

عشق در حوزه ای عمل می کند که در آن حتی عمل مادی و جسمانی خود به خود به صورت عملی روحانی و مقدس در می آید. از این رو ،برای یک عارف،حتی زتدگی عادی روزمره،جنبه ای روحانی دارد.با این مفهوم از کلمه عشق است که حافظ لب به ستایش از آن می گشاید:

از صدای نفس عشق ندیدم خوش تر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند

اما این نوای خوش بدون محنت و رنج،محنت و رنجی که ناشی از دور ماندن انسان از اصل و خاستگاه قدسی خویش است،شنیده نمی گردد.

تمامی غزلیات حافظ سروده های عشق است؛از نظر حافظ شعر صرفا وسیله ای برای پرده گشایی جمال عشق و تجلیل از آن است.او خود از تاثیر عشق بر سخن خود با خبر است،چه که می گوید: مرا تا عشق تعلیم سخن کرد/حدیثم نکته هر محفلی بود

 

حافظ نه تنها عاشق، بلکه سراينده ی عشق است و خود معترف است که او را عشق، تعليم سخن داده و  شاعر ساخته است و شهرت شاعری خود را نيز مديون همين آموزش است:

مرا تا عشق تعليم سخن داد / حديثم نکته ی هر محفلی شد

زبور عشق نوازی نه کار هر مرغيست / بيا و نوگل اين بلبل غزلخوان باش

 

در اغلب ابيات حافظ عشق به دل نسبت داده شده . شايد اين ابيات بيانگر آغاز عشق يا همان درجۀ محبّت است. حافظ عشق را موجب صفاي دل و فناي دل مي داند :

نفاق و زرق نبخشد صفاي دل حافظ/طريق رندي و عشق اختيار خواهم كرد

به بوي او دل بيمار عاشقان چو صبا/فداي عارض نسرين و چشم نرگس شد

 

توضیحات بیشتر / دانلود
برفستان؛دمی با شاعران(مولانا)قسمت چهارم

《عشق و مولانا 》*_برفستان_*

 گزیده ای از اوصاف عشق در بیان مولانا:

 

عرفا معتقدند که اصل همه محبت ها حضرت حق است و از اوست که محبت در همه هستي جاري و ساري مي شود. عشق، راز آفرينش و چاشني حيات و خميرمايه تصوف و سرمنشاء کارهاي خطير درعالم و اساس شور و شوق و وجد و نهايت حال عارف است که با رسيدن به کمال، به فنا در ذات معشوق و وحدت عشق و عاشق و معشوق منتهي مي شود.

عشق وديعه اي الهي است که در وجود انسان نهاده شده و با ذات و فطرت وي عجين گشته و انسان پيوسته به دنبال معبود و معشوق حقيقي بوده است.

مولانا مي گويد: ناف ما بر مهر او ببريده اند/عشق او در جان ما کاريده اند

او به سبب سوز عشقي که در دل دارد پله پله مقامات را تا فنا پشت سر مي نهد تا به ملاقات معشوق حقيقي نايل آيد.

عشقي که مولانا از آن صحبت مي کند عشق حقيقي و راستين است نه عشق هاي رنگين که عاقبت به ننگ انجامد.

مولوی می‌گوید که عشق به هیچ روی اسیر تعریف‌های عقلانی نمی‌شود. چون عشق وصف خداست، و عقل از وصفش قاصر است. در واقع عشق وصل است، نه وصف. برای این‌که بدانیم عشق چه است و چه نیست، باید عاشق شویم.

 

هر چه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل مانم از آن

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت/ شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

گرچه تفسیر زبان روشن‌گر است/ لیک عشق بی‌زبان زان خوش‌تر است

آفتاب آمد دلیل آفتاب/ گر دلیلت باید از وی رو متاب

 

عشق در نزد مولوی دارای اهمیتی بس عظیم است. به‌طوری که بدون مبالغه می‌توان ادعا کرد که تمام آثار و اشعار او حول محور عشق می‌چرخد؛ بنابراین جایگاهی که عشق در نزد او دارد، چیز عجیبی نیست؛ چون او بدون عشق همه چیز را بی‌فایده می‌داند.

عمر که بی عشق رفت/ هیچ حسابش مگیر

آب حیاتست عشق/ در دل و جانش پذیر

عشق چو بگشاد رخت/سبز شود هر درخت

برگ جوان بردمد/ هر نفس از شاخ پیر

توضیحات بیشتر / دانلود
برفستان؛دمی با شاعران(حافظ)؛قسمت اول

زندگینامه

خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به "حافظ"، غزلسرای بزرگ و از خداوندان شعر و ادب پارسی است. وی حدود سال ۷۲۶ هجری قمری در شیراز متولد شد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایه‌ای رفیع یافت. خاصه در علوم فقهی و الهی تأمل بسیار کرد و قرآن را با چهارده روایت مختلف از بر داشت. "گوته" دانشمند بزرگ و شاعر و سخنور مشهور آلمانی دیوان شرقی خود را به نام او و با کسب الهام از افکار وی تدوین کرد.

 

*_برفستان_*

 

توضیحات بیشتر / دانلود