درخواست ویراستاری درخواست ترجمه دانلود پادکست دانلود دکلمه
  • برفستان

    برفستان

  • دلنوشته های روزانه

    دلنوشته های روزانه

  • یک کتاب خوب بخوانیم

    یک کتاب خوب بخوانیم

  • انگیزشی، برفستان

    انگیزشی، برفستان

  • برفستان؛حکایات جالب و خواندنی(قسمت شانزدهم)

    برفستان؛حکایات جالب و خواندنی(قسمت شانزدهم)

تبلیغات در سایت تبلیغات در سایت
برفستان؛حکایات جالب و خواندنی(قسمت شانزدهم)

_برفستان_حکایت های ادبی



گفت هارون‌الرشید که این لیلی را بیارید تا من ببینمش که مجنون چنین شوری از عشق او در جهان انداخت، و از مشرق تا مغرب قصۀ عشق او را عاشقان آینۀ خود ساخته‌اند.

خرج بسیار کردند و حیلۀ بسیار، لیلی را بیاوردند. 

به خلوت در آمد، خلیفه شبانگاه شمع‌ها برافروخته، درو نظر می‌کرد ساعتی، و ساعتی سر پیش می‌انداخت. 

با خود گفت که در سخنش درآرم، باشد به واسطۀ سخن در روی او آن چیز ظاهرتر شود. 

رو به لیلی کرد و گفت: لیلی تویی؟

گفت: بلی، لیلی منم؛ امّا مجنون تو نیستی.

آن چشم که در سر مجنون است در سر تو نیست.


مقالات‌_شمس


***

توضیحات بیشتر / دانلود
برفستان؛دمی با شاعران(سعدی)قسمت شانزدهم

_برفستان_سعدی


امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را

یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را


یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد

ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را


هم تازه رویم هم خجل هم شادمان هم تنگ دل

کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را


گر پای بر فرقم نهی تشریف قربت می‌دهی

جز سر نمی‌دانم نهادن عذر این اقدام را


چون بخت نیک انجام را با ما به کلی صلح شد

بگذار تا جان می‌دهد بدگوی بدفرجام را


سعدی علم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان

ما بت پرستی می‌کنیم آن گه چنین اصنام را


معنی غزل:

توضیحات بیشتر / دانلود
برفستان؛دمی با شاعران(حافظ)قسمت شانزدهم

_برفستان_حافظ


گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب


گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار

خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب


خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم

گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب


ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست

خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب


می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت

همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب


بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت

گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب


گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو

در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب


گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند

دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب


معنی غزل:

توضیحات بیشتر / دانلود
برفستان؛آشنایی با مشاهیر ادبی(بخش اول:نویسندگان)قسمت شانزدهم

_برفستان_مشاهیر ادبی


مصطفی مستور (زاده ۱۳۴۳ در اهواز) داستان‌نویس، پژوهشگر ومترجم ایرانی است.

مصطفی مستور در ۱۳۴۳ در اهواز به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۶۷ در رشته مهندسی عمران از دانشگاه شهید چمران اهواز فارغ‌التحصیل شد و دوره کارشناسی ارشد را در رشته زبان و ادبیات فارسی در همان دانشگاه گذراند. وی هم‌اکنون ساکن تهران است. مصطفی مستور نخستین داستان خود را با عنوان دو چشمخانه خیس در سال ۱۳۶۹ نوشته و در همان سال در مجلهٔ کیان به چاپ رساند. وی نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان عشق روی پیاده‌روشامل ۱۲ داستان کوتاه به چاپ رساند.



توضیحات بیشتر / دانلود
برفستان؛دمی با شاعران(مولانا)قسمت شانزدهم

_برفستان_مولانا


مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا

مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده با


بر خوان شیران یک شبی بوزینه‌ای همراه شد

استیزه رو گر نیستی او از کجا شیر از کجا


بنگر که از شمشیر شه در قهرمان خون می‌چکد

آخر چه گستاخی است این والله خطا والله خطا


گر طفل شیری پنجه زد بر روی مادر ناگهان

تو دشمن خود نیستی بر وی منه تو پنجه را


آن کو ز شیران شیر خورد او شیر باشد نیست مرد

بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها


نوح ار چه مردم وار بد طوفان مردم خوار بد

گر هست آتش ذره‌ای آن ذره دارد شعله‌ها


شمشیرم و خون ریز من هم نرمم و هم تیز من

همچون جهان فانیم ظاهر خوش و باطن بلا


***


 

توضیحات بیشتر / دانلود