_برفستان_عاشقان
من خواستم که خواب و خيال خودم شوی
رويا شوی، اميد محال خودم شوی
لرزيد دستهايم و سرگيجهام گرفت
آوردمت دليلِ زوالِ خودم شوی
يا در دلم شناور، يا بر تنم روان
ماهیّ و ماهِ حوض زلال خودم شوی
هر روز بيشتر به تو نزديک میشوم
چيزی نماندهاست که مال خودم شوی
حالا تو چشمهای منی؛ ابر شو، ببار
تا قطرهقطره گريه به حال خودم شوی
عاشق نمیشوی، سر اين شرط بستهام
نه... حاضرم ببازم و مال خودم شوی...
مهدی فرجی❄
💗💗💗❄💗💗💗❄💗💗💗
گونه های تر من
دست پر از مهر کسی را حس کرد..!
سر من ناز و نوازشها دید...!
یک نفر نام مرا زیبـا برد...!
و به اندازه ی قلبم
دل او نیز تپید...
حمیدمصدق❄
💗💗💗❄💗💗💗❄💗💗💗
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !