- تاریخ ارسال : سه شنبه 08 آبان 1397
- موضوعات : ادبیات حماسی , نثر , برنامه هفتگی برفستان , سه شنبه(حکایات جالب و خواندنی)(دمی با شاعران:صائب) ,
- بازدید : 428 مشاهده
گزیده هایی از حکایات سعدی
یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت کجایی که مشتاق بودهام گفت مشتاقی به که ملولی
معشوقه که دیر دیر بینند
آخر کم از آن که سیر بینند
خالی نباشد
به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد
****
ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحب دلی برو بگذشت. گفت ترا مشاهره چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدای میخوانم. گفت از بهر خدا مخوان.
گر تو قرآن بدین نمط خوانی
ببری رونق مسلمانی
****
*_برفستان_*